داستان ضرب المثل ناخوش خر خورده

ريشه ضرب المثل ناخوش خر خورده



ضرب المثل خر خورده, ضرب المثل هاي قديمي

داستان ضرب المثل ناخوش خر خورده

 

يك حكيمي بود كه پسرش از آب و گل درآمده بود و درسي خوانده بود و جناب حكيم‌باشي براي اينكه فوت و فن طبابت را به او ياد بدهد او را همراه خودش به عيادت مريض‌هايش مي‌برد. يك روز كه جناب حكيم‌باشي بالاي سر يكي از بيمارها رفت پسرش ديد حال مريض از طبابت بابا بدتر شده و تب او بالا رفته و بستگان مريض هم خيلي پريشان هستند اما بابا خودش را از تنگ و تا ننداخته و مشغول و رفتن به مريض است.

 

البته پسر حكيم كه جوان بود و بي‌تجربه حساب دستش نبود و نمي‌فهميد قضيه از چه قرار است و باباش چه خواهد كرد؟ اما حكيم‌باشي كاركشته كه بارها توي اين تنگناها گير كرده بود تكليف خودشو خوب مي‌دونست با طول و تفصيل و آب و تاب مريض را معاينه كرد و موقع معاينه كردن هم لفتش داد و بعد از معاينه اخم‌هاشو تو هم كرد و با اوقات تلخي و تغير گفت: «مگه من نگفتم مواظبش باشيد و نگذاريد ناپرهيزي كنه؟»

 

دور و بري هاي مريض كه منتظر چنين حرفي نبودند جا خوردند و هاج و واج به هم نگاه كردند و از ميان آنها يكيشون با من و من گفت: «نه خير ناپرهيزي نكرده، نگذاشتيم ناپرهيزي كنه» اما حكيم‌باشي با خاطرجمعي فراوان خيلي قرص و محكم جواب داد: «نه خير، حتماً ناپرهيزي كرده اگر ناپرهيزي نكرده بود با آن نسخه من تا حالا هم تبش بريده بود، هم حالش خوب شده بود»

 

توپ و تشر حكيم‌باشي كار خودش را كرد و يكي از كسان بيمار با لحني كه پشيماني و عذرخواهي ازش مي‌باريد گفت: «تقصير از ما شد كه روبه‌روي او خربزه پاره كرديم. او هم چشمش كه ديد دلش خواست، ديديم مريضه گناه داره، ما هم يك قاشق نازك بئش داديم».

 

پسر حكيم وقتي كه ديد همه با تعجب و تحسين به باباش نگاه مي‌كنند با غرور فراوان سراپاي پدرشو ورانداز كرد و باطناً خيلي خوشحال شد كه همچي پدري داره... اما از وقتي كه همراه پدرش به عيادت مريض مي‌رفت گرچه خيلي شگردها ازش ديده بود ولي اين يك چشمه را دفعه اول بود كه مي‌ديد.

 

وقتي بابا و بچه برگشتند خونه، پسر حكيم‌باشي با اصرار و سماجت از باباش خواست تا اين راز مگو را بهش بگه. حكيم‌باشي هم بادي به بروت انداخت و گفت: «بچه‌جون انقده كه ميگم هرو مي‌ريم عيادت مريض حواست را جمع كن براي همينه.

 

مگه نديدي وقتي كه داشتيم مي‌رفتيم تو خونه سطل زباله‌شون پر بود از پوست خربوزه و پوست انار، هر وقت نسخه دادي و حال مريض خوب نشد به دور و بر رختخوابش، به اين ور و آن ور اتاق و حياط نگاه كن. اگه يه دونه اناري يا يه تكه پوست خربوزه افتاده بود بدان كه از اون به مريض هم دادند. هوش به خرج بده و به هوش خودت بگو مريض نا پرهيزي كرده».

 

مدتي از اين مقدمه گذشت و يك روز حكيم ‌باشي زكام سخت شد و ده روزي توي خونه افتاد و حكيم ‌باشي به اين خيال كه پسرش هم فوت و فن كار را ياد بگيره هم مريض‌هاش به سراغ حكيم ديگري نروند او را سر مريض فرستاد و تو محكمه نشوند.

 

از قضا يك روز اومدند دنبالش و بردنش به عيادت يك مريض، او هم نسخه داد و اومد. پس فرداش كه دوباره به عيارت مريض رفت ناخوش حالش بدتر شده بود پسر هم تمام آن ادا اطوارهاي بابا را درآورد و آخر سر بادي به گلو انداخت و گفت: «نگفتم نگذاريد ناپرهيزي كنه؟» يكي از بستگان ناخوش جواب داد: «ابداً... اصلاً... ما دست از پا خطا نكرده‌ايم، شما هرچي گفته‌ايد ما همون‌ها رو موبه‌مو انجام داديم»

 

پسر حكيم‌باشي با اوقات تلخي و بد لعابي ناشيونه فرياد زد: «نه خيز ناپرهيزي كرده... حتماً ناپرهيزي كرده نه خير همينه كه ميگم». خوشمزه اينكه هرچه بستگان بيمار بيشتر انكار مي‌كردند پسر حكيم‌باشي اصرارش بيشتر مي‌شد و از حرفش برنمي‌گشت به‌طوري كه سماجت و پافشاري او دور و بري‌هاي مريض را عاجز و ذله كرده بود. عاقبت هم دنباله اصرارش به اينجا رسيد كه فرياد زد: «نخير ناپرهيزي كرده و خر خورده!... نخير ناپرهيزي كرده و خر خورده كه اينجوري حالش بد شده» همين كه پسر حكيم‌باشي گفت خر خورده كه اينجوري حالش بد شده طاقت جمعيت طاق شد و بي‌اختيار زدند زير خنده و آقازاده از خجالت غرق عرق شد و مثل گربه كتك خورده غيبش زد.

 

حكيم‌باشي وقتي فهميد آقازاده چه دسته گلي به آب داده دوبامبي زد توي سرش و پرسيد: «از كجا به فكر خر خوري مريض افتادي!؟» بيچاره خنگ بيهوش گفت: «وقتي از تو حياط رد شدم ديدم يه پالون خر كنج حياط گذاشته‌اند. خيال كردم خر خورده...!!»

ترس از شكر (حكايت)

ترس از شكر (حكايت)



سرگرمي,حكايت, حكايت آموزنده

شخصي مي‌گفت: روزي به عيادت يكي از فضلا كه بيمار بود رفتم و چون نزد او نشستم و پرسش احوال او كردم، به او گفتم خدا را شكر كن و حمد بجا بياور. تبسم نمود و گفت: چگونه شكر كنم و حال آنكه خداي تعالي فرموده است: « و لئن شكرتم لازيدنكم» يعني: شكر بكنيد همانا زياد مي‌كنم براي شما ... و مي‌ترسم اگر شكر او كنم بر بيماري من بيافزايد!

 

(كشكول منتظري يزدي)

كشاورز كم سوادي كه ربات مي سازد!

اخبار,اخبار علمي ,رباتيك

پزشكان درباره شلوارهاي تنگ هشدار دادند

پزشكان درباره شلوارهاي تنگ هشدار دادند



اخبار , اخبار علمي,هشدار درباره شلوارهاي تنگ,عوارض پوشيدن شلوارهاي تنگ

 

پزشكان هشدار داده اند كه پوشيدن شلوارهاي جين بسيار تنگ مي تواند صدمه اي جدي به عضلات و اعصاب وارد كند.

به نوشته بي بي سي، در "نشريه عصب شناسي، جراحي مغز و اعصاب و روانپزشكي" آمده است كه در پي تورم زياد عضلات پشت پاي يك زن ۳۵ ساله استراليايي، شلوار او با بريدن از تنش خارج شد. او كه به تازگي به خانه اي نو نقل مكان كرده بود، مجبور شد ساعت ها زانو بزند تا وسايل را در كابينت هاي خالي جا بدهد. غروب آن روز پاهايش بي حس شد و راه رفتن برايش دشوار.

پزشكان معتقدند كه اين زن به عارضه اي به نام "سندرم كمپارتمان" مبتلا شده كه با پوشيدن شلوار جين تنگ بدتر شده است. سندرم كمپارتمان (compartment syndrome) اختلالي است كه مي تواند خطرناك باشد و به دليل خونريزي يا ورم در داخل بافت ماهيچه اي محصور ايجاد مي شود. در مورد اين زن، بافت ماهيچه اي عضله پشت پا به اين عارضه دچار شد.

اين مشكل باعث شد كه اين بيمار به زمين بيفتد و نتواند از جايش بلند شود. او مجبور شد چندين ساعت روي زمين دراز بكشد. بعد از معاينه در بيمارستان معلوم شد كه پاهاي او تورم بسيار زيادي داشته است. اگرچه كف پاهايش گرم بود و جريان خون آنها به حد كافي، ولي ماهيچه هايش ضعيف و تا حدي بي حس شده بودند. به دليل افزايش فشار در عضلات پشت پا، به اعصاب و عضلات او آسيب رسيده بود. به او سرم تزريق شد و چهار ساعت بعد توانست به تنهايي راه برود.

پزشكان ديگري هم مواردي از سوزن سوزن شدن و بي حس شدن عضلات ران در اثر پوشيدن شلوارهاي جين تنگ گزارش كرده اند، هر چند احتمال رخ دادن اين حالت براي بيشتر مردم، اندك است. پريا داسوجو، مشاور انجمن فيزيوتراپي بريتانيا مي گويد كه مثل ساير هشدارهاي مشابه، مورد ارائه شده (زن استراليايي) حالت بسيار شديدي از اين عارضه را نشان مي دهد. فعلا نيازي به كنار گذاشتن شلوارهاي جين چسبان نيست، بلكه بايد از ماندن در يك حالت خاص پرهيز كرد و در طول روز تحرك داشت. اگر كسي درد مداومي دارد بايد به پزشك مراجعه كند. كسي نبايد به دليل اين هشدار نوع شلوار جينش را عوض كند.

 

اخبار علمي - بهار نيوز

محل زندگي شيطان كجاست؟

شيطان چيست,زندگي شيطان

شيطان چيست,زندگي شيطان

دعاي روز هشتم ماه رمضان

روز هشتم:

اَللّـهُمَّ ارْزُقْنى فيهِ رَحْمَةَ الاَْيْتامِ، وَاِطْعامَ الطَّعامِ، وَاِفْشآءَ السَّلامِ، وَصُحْبَةَ الْكِرامِ، بِطَوْلِكَ

خدايا روزيم گردان در اين ماه مهرورزى نسبت به يتيمان و خوراندن طعام و به آشكار كردن سلام و هم نشينى با كريمان به فضل و كرمت

 يا مَلْجَاَ الاْمِلينَ

اى پناه آرزومندان

دعاي روز پنج شنبه

دعاي روز پنج‌شنبه

بنام خداى بخشاينده مهربان

اَلْحَمْدُ لِلّهِ الَّذى اَذْهَبَ اللَّيْلَ مُظْلِماً بِقُدْرَتِهِ وَ جاَّءَ بِالنَّهارُ مُبْصِراً

ستايش خاص خدايى است كه شب تار را به قدرتش برد و روز روشن 

بِرَحْمَتِهِ وَكَسانى ضِياَّئَهُ وَ اَنَا فى نِعْمَتِهِ اَللّهُمَّ فَكَما اَبْقَيْتَنى لَهُ

برحمت خويش بياورد وروشنى روزرا درآن حال كه مستغرق نعمتش بودم دربرم كرد خداياهمچنانكه مرا تا به امروز نگهداشتى

فَاَبْقِنى لاِمْثالِهِ وَ صَلِّ عَلَى النَّبِىِّ مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ وَ لا تَفْجَعْنى فيهِ وَ

براى روزهاى ديگر امثال آن نيز نگهدار و درود فرست بر محمد و آلش و داغدارم مكن در

فى غَيْرِهِ مِنَ اللَّيالى وَ الاْيّامِ بِارْتِكابِ الْمَحارِمِ وَ اكْتِسابِ الْمَأ ثِمِ

اين روز و شبها و روزهاى ديگر به سبب دست زدن به كارهاى حرام و فراهم آوردن گناهان

وَ ارْزُقْنى خَيْرَهُ وَ خَيْرَ ما فيهِ وَخَيْرَ ما بَعْدَهُ وَ اصْرِفْ عَنّى شَرَّهُ وَ

و خير اين روز و آنچه در آن است و خير روزهاى بعد را نيز روزى من گردان و شر اين روز و آنچه در آن است و

شَرَّ ما فيهِ وَ شَرَّما بَعْدَهُ اَللّهُمَّ اِنّى بِذِمَّهِ الاِْسْلامِ اَتَوَسَّلُ اِلَيْكَ وَ

شر روزهاى بعدش را از من دور گردان خدايا من به پيمان اسلام به سويت توسل جويم و

بِحُرْمَهِ الْقُرْآنِ اَعْتَمِدُ عَلَيْكَ وَ بِمُحَمَّدٍ الْمُصْطَفى صَلَّى اللّهُ عَلَيْهِ وَ

به حرمت قرآن بر تو اعتماد كنم و به وسيله محمد مصطفى صلى الله عليه و

آلِهِ اَسْتَشْفِعُ لَدَيْكَ فَاعْرِفِ اللّهُمَّ ذِمَّتِىَ الَّتى رَجَوْتُ بِها قَضاَّءَ

آله در نزدت شفاعت جويم پس بشناس خدايا پيمانى را كه بدان اميد برآوردن

حاجَتى يا اَرْحَمَ الرّاحِمينَ اَللّهُمَّ اقْضِ لى فِى الْخَميسِ خَمْساً 

حاجتم را دارم اى مهربانترين مهربانها خدايا در روز پنجشنبه پنج حاجتم را برآور كه جز

يَتَّسِعُ لَها اِلاّ كَرَمُكَ وَ لا يُطيقُها اِلاّ نِعَمُكَ سَلامَهً اَقْوى بِها عَلى

بزرگوارى تو گنجايش آنها را ندارد و جز نعمتهاى تو بر آن توانا نيست : تندرستى كه بوسيله آن بر

طاعَتِكَ وَعِبادَهً اَسْتَحِقُّ بِها جَزيلَ مَثُوبَتِكَ وَ سَعَهً فِى الْحالِ مِنَ الرِّزْقِ

انجام طاعتت نيرو گيرم ، و پرستشى كه بدان مستحق پاداشت گردم ، و فراخى در حال از طريق روزى

الْحَلالِ وَ اَنْ تُؤْمِنَنى فى مَواقِفِ الْخَوْفِ بِاَمْنِكَ وَ تَجْعَلَنى مِنْ

حلال ، و ديگر آنكه مرا در توقفگاههاى خوفناك (برزخ و قيامت ) بوسيله امان خود ايمن گردانى و از

طَوارِقِ الْهُمُومِ وَالْغُمُومِ فى حِصْنِكَ وَصَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ

حوادث اندوهناك و غمگين در پناه خود قرارم دهى و درود فرست بر محمد و آلش

وَاجْعَلْ تَوَسُّلى بِهِ شافِعاً يَوْمَ الْقِيمَهِ نافِعاً اِنَّكَ اَنْتَ اَرْحَمُ الرّاحِمينَ

و توسل مرا بدان حضرت در روز قيامت شفيع و سودمند براى من قرار ده كه همانا تو مهربانترين مهربانانى



داستان آموزنده ي آرايشگر و خدا

داستان آموزنده ي آرايشگر و خدا



سايت سرگرمي,داستانهاي آموزنده

داستان جالب « آرايشگر و خدا »

 

مردي براي اصلاح سر و صورتش به آرايشگاه رفت. در بين كار گفت و گوي جالبي بين آنها در گرفت. آنها در مورد مطالب مختلفي صحبت كردند. وقتي به موضوع خدا رسيد آرايشگر گفت: «من باور نمي كنم كه خدا وجود دارد.»


مشتري پرسيد: «چرا باور نمي كني؟»


آرايشگر جواب داد: «كافيست به خيابان بروي تا ببيني چرا خدا وجود ندارد؟ شما به من بگو اگر خدا وجود داشت اين همه مريض مي شدند؟ بچه هاي بي سرپرست پيدا مي شد؟ اگر خدا وجود داشت درد و رنجي وجود داشت؟ نمي توانم خداي مهرباني را تصور كنم كه اجازه دهد اين همه درد و رنج و جود داشته باشد.»


مشتري لحظه اي فكر كرد اما جوابي نداد چون نمي خواست جر و بحث كند. آرايشگر كارش را تمام كرد و مشتري از مغازه بيرون رفت. به محض اينكه از مغازه بيرون آمد مردي را ديد با موهاي بلند و كثيف و به هم تابيده و ريش اصلاح نكرده و ظاهرش هم كثيف و به هم ريخته بود. مشتري برگشت و دوباره وارد آرايشگاه شد و به آرايشگر گفت: «ميدوني چيه! به نظر من آرايشگرها هم وجود ندارند.»


آرايشگر گفت: «چرا چنين حرفي ميزني؟ من اينجا هستم. من آرايشگرم. همين الان موهاي تو را كوتاه كردم.»


مشتري با اعتراض گفت: «نه آرايشگرها وجود ندارند چون اگر وجود داشتند هيچكس مثل مردي كه بيرون است با موهاي بلند و كثيف و ريش اصلاح نكرده پيدا نمي شد.»


آرايشگر گفت: «نه بابا! آرايشگرها وجود دارند موضوع اين است كه مردم به ما مراجعه نمي كنند.»


مشتري تاكيد كرد: «دقيقا نكته همين است. خدا وجود دارد. فقط مردم به او مراجعه نمي كنند و دنبالش نمي گردند. براي همين است كه اين همه درد و رنج در دنيا وجود دارد!»

دعاي روز چهار‌شنبه

دعاي روز چهار‌شنبه

به نام خداى بخشاينده مهربان

اَلْحَمْدُ لِلّهِ الَّذى جَعَلَ اللَّيْلَ لِباساً وَ النَّوْمَ سُباتاً وَ جَعَلَ النَّهارَ نُشُوراً

ستايش خدايى را كه شب را پوشش (خلق ) قرار داد و خواب را مايه آسايش و روز را (وسيله ) تكاپو و جنبش

لَكَ الْحَمْدُ اَنْ بَعَثْتَنى مِنْ مَرْقَدى وَ لَوْ شِئْتَ جَعَلْتَهُ سَرْمَداً حَمْداً

ستايش خاص تو است كه مرا از خوابگاهم برانگيختى و اگر اراده مى كردى خوابم را هميشگى مى كردى آن ستايشى كه

دائِماً لا يَنْقَطِعُ اَبَداً وَ لا يُحْصى لَهُ الْخَلاَّئِقُ عَدَداً اَللّ- هُمَّ لَكَ الْحَمْدُ

دائمى است و قطع نگردد و خلائق شماره اش نتوانند خدايا ستايش خاص تو است كه

اَنْ خَلَقْتَ فَسَوَّيْتَ وَقَدَّرْتَ وَ قَضَيْتَ وَ اَمَتَّ وَ اَحْيَيْتَ وَ اَمْرَضْتَ وَ

آفريدى و پرداختى و اندازه كردى و گذراندى و ميراندى و زنده كردى ، بيمار كردى و

شَفَيْتَ وَ عافَيْتَ وَ اَبْلَيْتَ وَعَلَى الْعَرْشِ اسْتَوَيْتَ وَ عَلَى الْمُلْكِ

شفا دادى ، تندرست كردى و گرفتار ساختى و بر عرش استيلا يافتى و بر ملك وجود

احْتَوَيْتَ اَدْعُوكَ دُعاَّءَ مَنْ ضَعُفَتْ وَسيلَتُهُ وَ انْقَطَعَتْ حيلَتُهُ وَ

احاطه دارى مى خوانمت خواندن آنكس كه وسيله اش ضعيف و راه چاره اش قطع شده

اقْتَرَبَ اَجَلُهُ وَ تَدانى فِى الدُّنْيا اَمَلُهُ وَ اشْتَدَّتْ اِلى رَحْمَتِكَ فاقَتُهُ وَ

و مرگش نزديك گشته و آرزويش در دنيا اندك شده و سخت نيازمند رحمتت گرديده و

عَظُمَتْ لِتَفْريطِهِ حَسْرَتُهُ وَ كَثُرَتْ زَلَّتُهُ وَ عَثْرَتُهُ وَخَلُصَتْ لِوَجْهِكَ

افسوسش در كوتاهى و تقصير خود بزرگ گشته و لغزش و خطايش بسيار شده و

تَوْبَتُهُ فَصَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ خاتَمِ النَّبِيّينَ وَ عَلىَّ اَهْلِ بَيْتِهِ الطَّيِّبينَ

توبه اش بدرگاه تو خالص گرديده پس درود فرست بر محمد خاتم پيمبران و بر خاندان پاك

الطّاهِرينَ وَ ارْزُقْنى شَفاعَهَ مُحَمَّدٍ صَلَّى اللّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ وَ 

پاكيزه اش و شفاعت محمد صلى الله عليه و آله و سلم 

تَحْرِمْنى صُحْبَتَهُ اِنَّكَ اَنْتَ اَرْحَمُ الرّاحِمينَ اَللّهُمَّ اقْضِ لى فِى

را روزى من گردان و از همنشينى او محرومم مكن كه تو ارحم الراحمين هستى خدايا در روز

الاْرْبَعاَّءِ اَرْبَعاً اِجْعَلْ قُوَّتى فى طاعَتِكَ وَ نَشاطى فى عِبادَتِكَ وَ

چهارشنبه چهار حاجت مرا برآور: نيرويم را در طاعت خويش قرار ده و نشاط و شادمانيم را در عبادتت و

رَغْبَتى فى ثَوابِكَ وَزُهْدى فيما يُوجِبُ لى اَليمَ عِقابِكَ اِنَّكَ لَطيفٌ

رغبت و ميلم را در پاداش نيكت و پارساييم را در آنچه موجب عذاب دردناك براى من گردد كه همانا تو نسبت به هرچه

لِما تَشاَّءُ .

بخواهى مدارا كنى



چگونه كودكاني شاد داشته باشيم؟

بچه‌هاي شاد و خوش‌بين